افکار

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خود را به خدا بسپاریم

17 اسفند 1395 توسط باستي

#داستان_کوتاه
زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند.
کشتی چند روز را آرام در حرکت بود که ناگهان طوفانی آمد و موج های هولناکی به راه انداخت، کشتی پر از آب شد.
ترس همگان را فراگرفت و ناخدا می گفت که همه در خطرند و نجات از این گرفتاری نیاز به معجزه خداوندی دارد.
زن نتوانست اعصاب خود را کنترل کند و بر سر شوهر داد و بی داد زد اما با آرامش شوهر مواجه شد، پس بیشتر اعصابش خورد شد.
و او را به سردی و بیخیالی متهم کرد شوهر با چشمان و روی درهم کشیده به زنش نگریست.
خنجری بیرون آورد و بر سینه زن گذاشت و با کمال جدیت گفت: آیا از خنجر می ترسی؟
گفت: نه
شوهر گفت: چرا؟
زن گفت: چون خنجر در دست کسی است که به او اطمینان دارم و دوستش دارم
شوهر تبسمی زد و گفت: حالت من نیز مانند تو هست، این امواج هولناک را در دستان کسی می بینم که بدو اطمینان دارم و دوستش دارم!!
? دوستانم
زمانیکه امواج زندگی تو را خسته و ملول کرد طوفان زندگی تو را فرا گرفت و همه چیز را علیه خود می دیدی نترس!
زیرا خدا‌یت تو را دوست دارد و اوست که بر همه طوفانهای زندگیت توانا و چیره است…

? عشق فقط خدا?

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: مناسبتها لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

افکار

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دل نوشته ها
  • شعر
  • نکته هایی ناب از مقام معظم رهبری
  • آشنایی با بزرگان اخلاق
  • تهذیب و اخلاق
  • سلوک عاشورایی
  • دانستنيها
  • مناسبتها
  • داستانك

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس